فهمیدم

فهمیدم    حس عکس برداریم از کجا اومده!!

عموم هم عاشق این کاره !!

ف


خواب های اشفته




وااااااااااااای خدا من اصلا به مدرسه فکر نمی کنم !! ولی نمیدونم چرا خوابشو میبینم !!!هر شب !!

یه کابوس !دیشب تو درگیری بودم ! روز اول مهر بود معلوم نبود مدرسم چیه !!آخرش بردنم مدرسه هنر !!!!نصف زنگ گذشته بود ومن دیر رسیده بودم!!

میدونستم برم سر کلاس و معلم ازم هرچی بپرسه می زنم زیر گریه !!!بغض سنگینی بود!!!و از پنجره تو کلاسو نگاه کردم !!به هرحال باید میرفتم !عموم معلم زبان بود!! از کلاس اومد بیرون و تو خواب کلی باهام حرف زد  و آروم شدم !!خوب بود که بود و اگرنه  قلبم داغون میشد!!!

لباسای قشنگی داشتم!!!!  با یه مدرسه قشنگ!که توی زیر زمینی بود! اما هیچ کدوم از دوستام اونجا نبودن!!!!!!!

همش یه مشت بچه غد و  بی ادب بودن!!!!!!!هیچکسی هم حجاب  نداشت انگار خارج بود!!!

واااااااااااایییییییییی    درونم همش غوغاست !یه غوقای پنهان !!!یکی داره تو وجودم همش به مدرسه فکر میکنه !!!نمیدونم قلبمه یاذهنم !!!  اما معمولا  این از ادا های قلبمه ولی آخه قلب که چیزیو به خواب وارد نمیکنه !!دارم خودمو برای با دوستام نبودن آماده میکنم(سر کلاس )!!!  هرچی خدا بخواد !   !!  تو تقسیم بندی جدید معلوم نیست کجا باشم !!!!!!واااااااااااااااییییییی  کابوس بزرگتر این؟؟

اینجا هنوزم     فکرم درگیره !!! مدرسه چی میشه؟؟

شادی؟



یکی از بدترین لحظه های زندگی وقتیه که فیلم رقصیدنت رو توی جمع نگاه می کنی  !!!

این واقعا درباره من صدق میکنه  شما چطور؟








مهران مدیری هم شورسشو در آورده با این توهین هاش!!!

.

.

.

.


الکی مثلا من دکترم








یه بار زنگ زدم به پلیس گفتم : الوووووو پلیس !!!


گفت :بله بفرمایید !! گفتم کمک ! یه عالمه مرده اینجاست !!!


گفت : یا ابوالفضل ! کجاییی؟؟؟ گفتم : قبرستون !


هیچی دیگه ... فعلا به قید وثیقه آزادم







خدای من واقعا خواب های عجیبی میبینم !! پری شب خواب دیدم که  نصف شبه و دارم میرم خونه !توی تاریکی! یهو فاطمه خ. پ  (از هم کلاسی هام) اومد دنبالم ! اون با باباش بود با کامیون !!!!! و بهم گفت بازم پیداات کردیم !    بعد رفتم خونه کلی باهام دعوا کردتن که تو  دیر اومدی1!!!

دیشب هم خواب دیدم  تو مدرسمون یه دریاچه هست ! و یه مشت جادو کرد اومدن رو سطح آب کوییدیچ بازی میکنن !! و معلمای ما مارو گروه به گرو از این سمت مدرسه میبردن به اون  سمت ! جالب بود که مالفوی هم اونجا بود!!!  من باهاش خوب برخورد کردم !!

خدای من اینا همه آثا هری پاتره!!!



هری پاتر


سلام!!!


بی مقدمه :







عکس هایی از کودکی بازیگران هری پاتر تا به امروز
















داستان جدید هری‌پاتر در واقع آخرین بخش از سری داستان‌های Quidditch World Cup است. ظاهرا در این داستان هری پاتر ۳۴ ساله است و داستان به همراه همسر و دوستان نزدیکش پیش می‌رود.

هنوز اطلاعات زیادی درباره کتاب جدید جی‌کی رولینگ در دست نیست، اما گفته می‌شود این نویسنده‌ی مشهور فعلا برنامه‌ای برای نگارش داستان جدیدی از پاتر  ندارد.


داستان جدید هری‌پاتر از طریق وب‌سایت پاترمور در اختیار علاقمندان قرار گرفته است. آنقدر تقاضا برای تهیه این کتاب بالاست که وب‌سایت مذکور با مشکلاتی برای سرویس‌دهی به علاقه‌مندان روبرو شده است.

جی کی رولینگ زادهٔ ۳۱ ژوئیه ۱۹۶۵، نویسنده سری کتاب‌های داستان هری پاتر به زبان انگلیسی است. کتاب‌های هری پاتر شهرت جهانی پیدا کردند و جوایز بسیاری را به خود اختصاص دادند. هری پاتر به ۶۵ زبان و به طور تقریبی در ۴۰۰ میلیون نسخه منتشر شده‌ است. کتاب‌های افسانه‌ای هری پاتر از پرفروش‌ترین کتاب‌های تاریخ بشر بوده‌اند. در سال ۲۰۰۷ فهرست ثروتمندان ساندِی تایمز میزان ثروت رولینگ را به ۴۵۴ میلیون پوند (۱٫۰۷ میلیارد دلار) تخمین زد و در بین پولدارترین زنان انگلیس رولینگ را در رده ۱۳جدول قرار داد. فوربس رولینگ را در رده چهل و هشتمین شخصیت معروف در سال ۲۰۰۷ معرفی کرد. او در حال حاضر فعالیت‌های انسان دوستانه و خیرخواهانه بسیاری را به عهده گرفته و پشتیبانی می‌کند.

آیا شما داستان‌های هری پاتر را مطالعه کرده‌اید؟ نظر شما در باره آن‌ها چیست؟


من که خوشم میاد ازش!!






تمام رنگ های دنیا رو سیاه می شوند
وقتی سیاهی چادرم؛
قد علم می کند
چه خوب می دانستند قدیمی تر ها:
”‏ بالاتر از سیاهی رنگی نیست
بانو!..دختری که در پس پرده حجاب مخفی می شود
ممکن است در زمین گمنام باشد،
اما مطمئنم در آسمان مشهور است




حافظ کنار عکس تو من باز نیت می کنم

انگار حافظ با من و من با تو صحبت می کنم

وقت قرار ما گذشت و تو نمیدانم چرا

دارم به این بدقولیت دیریست عادت می کنم

چه ارتباط ساده ای بین من و تقدیر هست

تقدیر ویران می کنم من هم مرمت می کنم

در اشتباهی نازنین تو فکر کردی این چنین

من دارم از چشمان زیبایت شکایت می کنم

نه مهربان من بدان بی لطف چشم عاشقت

هرجای دنیا که روم احساس غربت می کنم

بر روی باغ شانه ات هر وقت اندوهی نشست

در حمل بار غصه ات با شوق شرکت می کنم

یک شادی کوچک اگر از روی بام دل گذشت

هرچند اندک باشد آن را با تو قسمت می کنم

خسته شدی از شعر من زیبا اگر بد شد ببخش

دلتنگ و عاشق هستم اما رفع زحمت می کنم