سلام نازنین من ،
بهت گفتم پست میزارم ، ببخشید دیر شد ...
چند تا سوال بود میخواستم ازت بپرسم ، ولی همش میترسم ، بشنویشون خودت میفهمی چرا ،
بزاریکیو ازت بپرسم تا تقریبا جواب همه سوالام مشخص شه ،
اولش بگم که منو ببخش ، هنوزم بخاطر اتفاقایی که دوره اول افتاد ، و حتی کلاس ششم ، من لجباز بودم ، بد بودم واقعا ، وقتی ادم شدم موقه جدایی رسید ، عذر میخوام ،
من هنوزم بابتش غصه دارم. ، تو رفتی ، درگیر کارهای خودت شدی ولی من خیلی وقته تنهام ، و در سکوت ،
هنوزم شبا خواب تو میبینم ، تو باهمام قهری ،ولی نمیگی چرا ،، تا منو میبخشی خوابم تموم میشه ، کاش ادامه میداشت .. .
نازنین بهم دروغ نگی ، صمیمی ترین دوستت کیه ؟ انتظار ندارم بگی منم ، بعد اینهمه سال چجوری میتونم انتظار داشته باشم . اسمشو بهم بگو. ،
جواب هرچی باشه همچنان بینهایت ، دوستت دارم ،
و یه سوال دیگه هم دارم ،ببخش بی ربطه ، کارت تبریک تولد خرداد پارسالت که بهت دادم ، تکراری بود نه ؟؟ببخشید من خیلی وقته همینقدر قاطیم ، نمیدونی با چه حالی واست درستش کردم ، اون همه ایده هام بود ،،
ولی امسال یه جدید میسازم.
ببخشید باهات خیلی حرف دارم ، به اندازه ۵ سال نبودنت ،
بنظرم مونت گومری خیلی بیرحم بود که بخاطر جذاب کردن داستانش ، انه و دیانا رو جدا کرد ، خیلی ،
میدونم قصه بود ، ولی بی رحمانه بود . . . .
نازنین بهت یه پیشنهاد دادم که امیدوارم قبول کنی ، برنامشو بعد باهم میریزیم ، (انجمن شاعران ... )
راستی یه احساس عجیبی دارم ، که میگه یه اتفاقی افتاده که همه چیز عوض شده ، بگو همچین احساسی درسته ؟