غمگین مباش





نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچیک از مردم این آبادی...
به حباب نگران لب یک رود قسم،
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم می گذرد،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز.

"سهراب سپهری"

نظرات 2 + ارسال نظر
paria جمعه 2 بهمن 1394 ساعت 13:06 http://kolbeye-arezoha.blogsky.com/

سلام
وبلاگ جالبی داشتی..وپست های زیبا دوست عزیز..به امیدشکوفایی بیشتراستعدادهای شما

سلام ممنونم مرسی شماهم همینطور

ترگل یکشنبه 27 دی 1394 ساعت 15:34 http://http/www.nanaz-80.loxblog.com

بهار گمشده در صفحه های تقویمم

و جای خالی تو ابتدای تقویمم



و قارقار کلاغی که خانه گم کرده

شنیده می شود از لا به لای تقویمم



و روز پنجم هر هفته حس مرموزی

عبور می کند از کوچه های تقویمم



و انتظار غریبی غروب هر جمعه

دویده در پی او پا به پای تقویمم



رسیده است به پایان به یک شروع جدید

دوباره یخ زده ام انتهای تقویمم

آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآه رفیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــق

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.